🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹

به آرزوها و اهدافی که دارین می رسید💰💫

🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹

به آرزوها و اهدافی که دارین می رسید💰💫

۲۷
بهمن ۹۸

کوه نوردی می خواست به قله ای بلند،صعود کند.پس از سالها تمرین و آمادگی ، سفرش را آغاز کرد .

به صعودش ادامه داد تااین که هوا کاملا تاریک شد به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی شد . سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .

کوه نورد همان طور که داشت بالا می رفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام تر سقوط کرد. سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس ، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی اش را به یاد می آورد.

داشت فکر می کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد .

در آن لحظات سنگین سکوت ، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد : خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد: از من چه می خواهی؟

_نجاتم بده خدای من! 

_ آیا به من ایمان داری؟

_ آری ، همیشه به تو ایمان داشتم ،

_ پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!

کوه نورد وحشت کرد . پاره شدن طناب یعنی سقوط بی تردید از فراز کیلومترها ارتفاع. 

گفت: خدایا نمی توانم . خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟ کوه نورد گفت : خدا نمی توانم نمی توانم .

روز بعد ، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوه نورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها یک متر با زمین فاصله داشت .

 

ایمانمان به خدا را محکم تر کنیم . در ظاهر افراد با ایمان نباشیم ولی در عمل، به حرف خدا ، کاره خودمونا بکنیم و خدا را مد نظر نداشته باشیم .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۲۷
ص حجه فروش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی