🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹

به آرزوها و اهدافی که دارین می رسید💰💫

🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹

به آرزوها و اهدافی که دارین می رسید💰💫

۱۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۹
بهمن ۹۸

نظم داشته باشیم 

این قسمت و دور از چشم مادرامون و یا همسرامون بخونیم ،

 

اگه اتاقمون و محیط اطرافمون منظم باشه فکر کنم قسمت مهم از شاد زندگی

 

کردن رو پشت سر گذاشتیم .

 

وقتی اطرافمون منظم باشه نا خود آگاه درونمون و ذهنمون هم منظم میشه و این

 

نظم خیلی کمک کننده هست.

 

(پس برای یه خونه تکونیه مادی و معنوی خودمون آماده کنیم)

 

یا علی مدد

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۳۳
ص حجه فروش
۲۹
بهمن ۹۸

به نام پروردگار مهربان ترین مهربانان

یه آدم عاقل و زرنگ از لحظه هاش درست استفاده می کنه؛ چون میدونه آینده

 

دقیقا در همین لحظه و از کارهایی که امروز انجام میده ساخته میشه . 

 

نگرانی برای آینده و افسوس برای گذشته فقط وقت هدر دادن هست!ما باید

 

بدونیم کسی قرا نیست آینده رو برامون بسازه ، این خودمون هستیم که باید

 

قهرمان داستان زندگیمون باشیم .😉

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۲۷
ص حجه فروش
۲۷
بهمن ۹۸

کوه نوردی می خواست به قله ای بلند،صعود کند.پس از سالها تمرین و آمادگی ، سفرش را آغاز کرد .

به صعودش ادامه داد تااین که هوا کاملا تاریک شد به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی شد . سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .

کوه نورد همان طور که داشت بالا می رفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام تر سقوط کرد. سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس ، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی اش را به یاد می آورد.

داشت فکر می کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد .

در آن لحظات سنگین سکوت ، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد : خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد: از من چه می خواهی؟

_نجاتم بده خدای من! 

_ آیا به من ایمان داری؟

_ آری ، همیشه به تو ایمان داشتم ،

_ پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!

کوه نورد وحشت کرد . پاره شدن طناب یعنی سقوط بی تردید از فراز کیلومترها ارتفاع. 

گفت: خدایا نمی توانم . خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟ کوه نورد گفت : خدا نمی توانم نمی توانم .

روز بعد ، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوه نورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها یک متر با زمین فاصله داشت .

 

ایمانمان به خدا را محکم تر کنیم . در ظاهر افراد با ایمان نباشیم ولی در عمل، به حرف خدا ، کاره خودمونا بکنیم و خدا را مد نظر نداشته باشیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۴۸
ص حجه فروش
۲۶
بهمن ۹۸

🥀و رزقنى البرائة من اعدائکم🥀


♻ جبران حقّ مادر، دست نیافتنی است...♻

🌾 قِیلَ لِرَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله:
یَا رَسُولَ اللهِ، مَا حَقُّ الْوَالِدِ؟
قَالَ: أَنْ تُطِیعَهُ مَا عَاشَ.
فَقِیلَ: وَ مَا حَقُّ الْوَالِدَةِ؟
فَقَالَ: هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ، لَوْ أَنَّهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ قَطْرِ الْمَطَرِ أَیَّامَ الدُّنْیَا قَامَ بَیْنَ یَدَیْهَا مَا عَدَلَ ذَلِکَ یَوْمَ حَمَلَتْهُ فِی بَطْنِهَا‌‌‌‌‏.

📔 مستدرک الوسائل، جلد 15، صفحه 182

به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض شد:
ای رسول خدا! حقّ پدر چیست؟
حضرت فرمود: اینکه تا زنده است، از او اطاعت کنى.
سؤال شد: حقّ مادر چیست؟
حضرت فرمود:
هیهات، هیهات (که کسی به حقّ مادر برسد)!
اگر کسی به تعداد ریگ بیابان و ریگزار، و به اندازه‏ قطره‏ هاى باران در همه‏ عمر دنیا در برابر مادرش بایستد (و خدمت کند)، معادل یک روز باردارى مادر و حمل فرزند در شکم نمی ‏شود.

🍂 اللهم عجل لولیک الفرج و نحن فی العافیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۴۶
ص حجه فروش
۲۶
بهمن ۹۸


حرف هایی که در مورد خودتون می زنید موفقیت و یا شکست را براتون به دنبال داره صحبت های ما در طول روز در مورد خودمون روی ما تاثیر میذاره .

یه اشتباه میکنیم به خودمون میگیم چقدر دست و پا چلفتی هستیم به آینه نگاه می کنی و میگی من چقدر پیر شدیم.

 یه نفر رو با استعداد میبینیم که بالاتر از خودمونه به خودمون میگیم  چقدر معمولی هستیم .

توی ترافیک گیر می کنی و به خودمون میگیم چقدر بدشانسیم  خودکار در حین نوشتن تموم میشه میگم چقدر بد شده اه .

خیلی وقتها صحبت هامون علیه خودمون به کار می بریم نمیدونم چطور این حرف ها  هر چیزی که در مورد خودتون بگین اون رو به سمت خودتان جذب میکنید.

وقتی میگی چقدر سر به هوا هستید سر به هوای خودش میاد به سراغتون  یا بگید من چقدر پیرم چروک ها مشتاقانه تشریف می آورند .

بگیدچقدر چاق هستم کالری ها میان سراغتون اینجوری براتون بگم که دارین اونارو دقیقا دعوتشون می‌کنید بیاد به سمتتون .

هر چی که در مورد خودتون بگید بهش یه کارت دعوت به سمت خودتون دادید در رو به روش باز کردید و بهش اجازه دادید وارد زندگیتون بشه .

اما خبر خوب اینجاست که شمایید انتخاب می کنید چی در مورد خودتون بگید وقتی در طول روز بگید من خوشبختم خوشبختی به سمت تون میاد بگید با استعداد هستم  و استعداد میاد سراغتون شاید خودتون نبینید این چیزا رو اما وقتی میگید من سالم هستم .

سلامتی میاد سراغتون وقتی میگید من قدرتمندم قدرت به دنبال تون میوفته این چیزها رو میتونید به زندگیتون دعوت کنید.

باید مراقب باشید که در مورد خودتون چی میگید هرگز نگیر من چقدر بدشانسم یا هرگز چیز خوبی نصیبم نمیشه .

با این کار ناامیدی رو دعوت می کنید وقتی میگید بی پول و بدهکار هستم دارید کمبود و فقررا دعوت می کنید.

 من یه پیشنهاد دارم متن نامه هاتون رو تغییر بدید  هر روز صبح که بلند شدید چیزهای خوب را به زندگیتون دعوت کنید.

بگید خدایا شکرت که سالم هستم خدایا شکرت  که خوشبختم خدایا شکرت قدرتمندم  خدایا شکرت که با استعدادم.

منکوشا و شجاع هستم  خدایا شکرت که ثروتمند
 هستم .وقتی اینطوری حرف بزنید خداوند قادر به خوشبختی دستور میده برو سراغ فلانی قدرت فراوانی و شجاعت سر راهتون قرار می‌گیرند.

                       💸  انشا الله که همیشه ثروتمند باشید💸

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۳۴
ص حجه فروش
۲۶
بهمن ۹۸

💐بسم الله الرحمن الرحیم 💐

معلم به بچه ها گفت:

تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟

بهترین متن جایزه داره.

یکی نوشته بود:

زورو که بدون ترس از دشمنا به همه کمک می کرد.

یکی نوشته بود:

غواص که بدون محافظ تو اقیانوس با کوسه ها شنا می کنه .

یه نفر نوشته بود:

اونا که شب می تونن تو قبرستون بخوابن.

یکی دیگه نوشته بود:

اونایی که توی جنگل تنهایی چادر می زنن و از حیوونا نمی ترسن و...

هر کسی یه چیزی نوشته بود؛ اما یه نوشته ای دست و دلشو لرزوند .

تو کاغذ نوشته شده بود:

شجاع ترین آدما اونایی هستن که خجالت نمی کشن

و دست پدر و مادر شونو می بوسن.... نه سنگ قبرشونو

قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید. به همراه زمزمه ای ....

افسوس من هم شجاع نبودم ....😔

مادر عزیزتر از جانم دست و پاهایتان را با عشق می بوسم و می گویم روزتون مبارک 😗😙

ان شاالله همیشه سلامت و عاقبت بخیر باشین💐 🤗

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۱۶
ص حجه فروش
۲۵
بهمن ۹۸

نتیجه ی اخلاقی 🤗
از داستان میشه فهمید اونایی که فراموش کردن برای چی اومدن تو این دنیا . مثلا کسی که موقع نماز خواندن هواسش به کارش و یادش میره که خدا داره صداش می کنه برای نماز و یا کسی که خیلی مال داره و وقتی خدا بهش میگه خمس بده و کمک به فقیر بکن اونوقت کم میاره و فراموش می کنه حرف خدا را و یا مثل کسی که چشمش از اصل این روزگار بسته است  و به فرعیات می رسه . در اصل همون کور کور بودنه . 

پس مواظب خوبیهاتون و حرف های خدا باشین 

یا علی مدد 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۲۶
ص حجه فروش
۲۵
بهمن ۹۸

🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
 یه شهری بود خیلی خیلی بزرگ اندازه ی ته استکان همه مردم دنیا توش زندگی می کردن که سه نفر بیشتر نبودن .یکیشون کور کور کور بود اما دور دور دور را هم خوب می دید . یکیشون کره کره کره بود اما صدا های خیلی کم راهم خوب میشنید . یکیشونم لخت و عریان بود

اما لباساش اینقدر بلند بود که زیره دست و پاهاش گیر می کرد . 
یه روز تصمیم گرفتند که از شهر برن بیرون . از دروازه ی شهر اومدن بیرون اونیکه کور کور کور بود اما دور راهم خوب میدید گفت یه لشگر بزرگ را دارم می بینم که داره از راه دور میاد . اونیم که کره کره کره بود و اما صداهای کم راهم خوب میشنید گفت منم صدا ی پاهای اسبهاشون و دارم می شنوم . اونیم که لخت و عریان بود اما لباسهاش اینقدر بلند بود که زیره دست و پاهاش گیر می کرد گفت فرار کنین که الان میان هرچی که داریم ازمون می برن .

فرار کردند و رفتند رسیدن به یه روستایی . یه مرغ بریان شده ی بزرگ اونجا بود اندازه ی یه استخوان .

ازش خوردند و خوردند و خوردند تا شدند اندازه ی نی قیلون .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۲۲
ص حجه فروش